در دلم اندوه ، بر رخم نقش هزار افسوس ، در سرم شور صد امید ، در چشمم پرتویی از عشق و بهروزی !
هیچم اندر کوله بار و هیچم اندر دست ، رهنورد راه فردایم که میدانم با سبکبالی میتوان ره به شهر آرزوها برد.
تا حالا شده کسی رو دوست داشته باشی اما نتونی اون جوری که باید بهش بگی دوستت دارم ....... تا حالا شده که واسه کسی هلاک شی اما نتونی اونو داشته باشی....... تا حالا شده با همه درد و غصه هایی که داری وقتی غصه های کسی رو که واسش میمیری ببینی غم و غصه های خودتو فراموش کنی . اصلا انگار نه انگار که خودتم غصه داری ...... نمیدونین پرپر شدن یعنی چی ....... نمیدونین از درون سوختن یعنی چی ....... آخ خدایا خیلی دلم گرفته ......... دوست دارم گریه کنم اما اشکی واسم نمونده ..... خدایا کمکم کن دیگه طاقت ندارم ..... دیگه تحمل ندارم ....... دوست ندارم این حرفارو بزنم اما چی کار کنم بریدم ........ خدایا کمکم کن دارم میسوزم و میسازم ........ از سوختن و ساختن متنفرم دوست دارم خودم باشم دوست دارم اون جور که دلم میخواد زندگی کنم ......... ای کاش میشد که هیچ کس بهت کاری نداشته باشه ......... ای کاش میشد اون جور که دلت میخواد زندگی میکردی ....... ای کاش کسی نبود که جلو کاراتو بگیره و از ترس اینکه آبروش بره نزاره هیچ کاری بکنی ......... خدایا آخه چی میشد اگه میشد ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟